امپراتوری سلوکی (به یونانی باستان: Βασιλεία τῶν Σελευκιδῶν) یا سلوکیان (Σελευκίδαι)، نام یک دولت مقدونی-یونانی بود که میان سالهای 312 تا 64 پیش از میلاد (۲۴۸ سال) بر آسیای غربی فرمان میراند. پس از مرگ اسکندر سرزمینهای او میان سردارانش تقسیمشدند. سلوکیان جانشینان سلوکوس یکم بودند که در 306 پ.م. به قدرت رسید. همچنین مصر به دودمان بطلمیوسی رسید و یونان به همراه بخشهای اروپایی امپراتوری اسکندر در قالب پادشاهی مقدونیه باقی ماند.
پیدایش
پس از مرگ اسکندر (323 پ.م.) فتوحاتش میان سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هستهٔ آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان درآمد. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند عاملی برای نابودی سلوکیان شوند. از دویست و چهل و هشت سال (312-64 پ.م.) مدت سلطنت آنان، ایران بیش از شصت و پنج سال (312-247 پ.م.) به تمامی در تحت فرمان آنان باقیماند.
یازده سال بعد از مرگ اسکندر که تمام آن مدت و حتی چند سالی بعد از آن هم جنگهای جانشینی او بین سردارانش در منازعات طولانی گذشت، استان بابل در سال ۳۱۲ قبل از میلاد به وسیله یک سردار مقدونی او به نام سلوکوس که پدرش انتیوکوس(آنتیوخوس) هم از سرداران فیلیپوس (فیلیپ) پدر اسکندر محسوب میشد، افتاد. سلوکوس در زمان اسکندر پس از فتح شوش فرمانده سوارهنظام سازمانیافته از بزرگان ایرانی شد و بیدرنگ پس از رسیدن بدین جایگاه ایشان را به یگانهای ۱۰هزار نفره بخش نمود. او سپس استان عیلام (خوزستان و بخشی از لرستان امروز) و سرزمین ماد را هم بر قلمرو خویش افزود. بدین گونه، دولت پادشاهی مستقلی به وجود آورد که به نام خود او دولت سلوکی (سلوکیان) خوانده شد و آغاز سلطنت او بعدها برای این دولت، مبدأ تاریخ گشت. (تاریخ سلوکی۳ ۳۰–۱۵۰ ق. مپ
سلوکوس شهر سلوکیه را در نزدیکی بابل ساخت. پس از چیرگی بر شهرهای ایران به هندوستان رسید ولی در آنجا چندره گوپتا پادشاه هند جلوی پیشروی او را گرفت. کار این دو به آشتی کشید و چندره گوپتا هم ۵۰۰ فیل بدو پیشکش کرد.
سلوکوس یکم سرزمین زیر فرمان خود را به ۷۲ بخش نمود و گرداندن هر بخش را به یک ساتراپ سپرد. هر ساتراپ در سرزمین خود به گونهٔ خودمختار فرمان میراند.
حضور یونانیان در ایران
در کمتر از ده سال اسکندر و سپاهیانش نظام شاهنشاهی را برانداختند و یک دیوانسالاری بینالمللی را از بین بردند که بیش از ۲۰۰ سال فعال بود.
سوزاندن کاخهای شاهی در تخت جمشید نشانگر پایان یک دوره تاریخی و آغاز عصری جدید بود. ما هیچ مدرکی از چگونگی احساس و بهت و حیرت ایرانیان در هنگامی که ساختار شاهنشاهی هخامنشی فروریخت، در دست نداریم. ایرانیان، یک شبه تحت فرمان شاهان بیگانه درآمدند. تنها میتوان سردرگمی و اغتشاش و پریشانی عمیق در تاروپود سپاه ایران، ناشی از سقوط کاخ شاهی و ظهور ناگهانی یونانیان به عنوان اربابان جدید در قلب ایران را تصور کرد.
انعکاس ضعیفی از بی میلی مردم و خشم روحانیان در ادبیات پهلوی زردشتی دیده میشود، که اسکندر گجستک را به عنوان ویرانگر آتشکدهها، سوزانندهٔ کتب مقدس و قاتل زرتشتیان به تصویر میکشد. تبلیغات اوایل دوره ساسانی، اسکندر را به صورت نابودکننده یکپارچگی و قدرت ایران، بنیانگذار نظام ملوک الطوایفی (کدگ خوودایی Kadag-xwadayih) و مسئول بسیاری از پریشانیها برای ایران به تصویر میکشد.
هر چند اربابان جدید از طریق دورههای طولانی ارتباطات، جنگها، تجارتها و سفر، با ایرانیان آشنایی داشتند، اما از لحاظ نژادی، با هم متفاوت بودند، به زبانی ایرانی صحبت نمیکردند، دین دیگری داشتند و دولت از نظر آنان معنای متفاوتی داشت.
تأثیرات یونانی بسیار وسیع بود؛ این تأثیرات در آثار مربوط به دورهٔ یونانی مآبی در ایران از ابتدای دوره سلوکی تا پایان دورهٔ اشکانی و کمی فراتر از آن دیده میشود. اما این تأثیرات در ایران نتایجی متفاوت با نتایج حاصله در آسیای صغیر، روسیه و مصر داشت. یونانی مآبی در این کشورها به شکوفایی کامل رسید اما در ایران تنها به صورت یک تأثیر باقی ماند، البته تأثیری قوی.
به بیان دیگر ایران هویت اصلی خود را از دست نداد و ویژگیهای فرهنگی خاصه دین خود را فراموش نکرد و به کناری ننهاد. این تأثیرات به تدریج از سمت غرب به کناری زده شد و در یک خودبیانگری، جلوه نمود، که در ملی گرایی مغرورانه ساسانیان و انحصارطلبی روحانیون زرتشتی به اوج خود رسید.
اسکندر شهرهایی را با نام اسکندریه (الکساندریا) تأسیس کرد یا به اسکندریه تغییر نام داد. سلوکیان و شاهان یونانی-بلخی شهرهای یونانی دیگری به وجود آوردند که از شمال غربی هند و سواحل آمو دریا تا آسیای صغیر گستردگی داشت. شهرهایی که سلوکیان و مقدونیان در آنها زندگی میکردند، شهرهایی خودمختار (پولیس) بودند و شورا و مجالس، استحکامات دفاعی نظامی، بودجه، دین و مراکز ورزشی خاص خود را داشتند. بعضی از شهرهای ایرانی حالتی شبیه پولیس داشتند و به آنها پولی تئوما میگفتند.
با از بین رفتن تشکیلات هخامنشی، پولیسها به نمونهٔ مناطق شهری تبدیل شدند و نخبگان ایرانی را به سمت خود جذب کردند. از پولیسها بود که فرهنگ یونانی پا گرفت و زبان یونانی تأثیرات خود را اعمال کرد. در طی چند دهه طبقات عالی جامعه ایرانی بسیاری از رسوم و رویههای یونانی را پذیرفتند؛ بنابراین، هنگامی که اولین شاه اشکانی به قدرت رسید، سکه اش را به پیروی از مدلهای سلوکی و افسانههای یونانی چون افسانهٔ «شاه هیکناپسسس الیمایی» حدود ۱۶۲ پیش از میلاد و «شاه هیسپائوسینس خاراکن» حدود ۱۲۵ پ.م. ضرب کرد. در سال ۱۴۱ پ.م. مهرداد اول لقب «دوستدار یونان» (فیلهلن) را برای خود برگزید، تا بدین وسیله ساکنان یونانی قلمروهای تازه فتح شده را خشنود و راضی کند. این لقب تا پایان دورهٔ اشکانی بر روی سکهها ضرب میشد. بر روی دیگر سکههای مهرداد، به تقلید از شاهان سلوکی که خود را دارای مقام الوهیت میدانستند، خود را در سکههایشان «تئوپاتروس» یعنی «از نسل خدایان» نام نهاد.
امپراتوری سلوکی پس از سلوکوس یکم
فرمانروایی جانشینان سلوکوس برپایهٔ گونهای ائتلاف سرداران و نظامیان مقدونی شکلگرفتهبود. با گذشت زمان بخش باختری پادشاهی سلوکی به میدان نبرد و درگیری پیوسته بدلگشت زیرا که دولت آنتیگون یکم در یونان و دولت بطلمیوسی مصر به سوریه چشم طمع دوختهبودند. پس سلوکیان شهر انطاکیه در نزدیکی شام را بنیاد نهادند و آن را پایتخت خویش گرداندند تا به کانون درگیری نزدیک باشند.
سلوکیان در نزدیک دویست و پنجاه سال پادشاهی نتوانستند کشورشان را از تشنج بازدارند. آنان نزدیک به ۱۷۰ سال را بر سرزمینهای باختری و ۷۰ سال را بر بخشهای خاوری ایران فرمان راندند. در آینده عاملهایی چون برپایی دودمان اشکانی در خاور و شمال خاوری ایران و فشارشان بر سلوکیها، شکست از روم در سال 190 در مگنزیا، برپایی دولت یویانی باختر به دست دیودوتوس و سرانجام چیرگی روم بر دولت کوچک آنها در 64 پ.م. در سوریه سلوکیان را به نابودی کشاند.
امپراتوری سلوکی و شاهنشاهی اشکانی
در میانهٔ سده سوم پیش از میلاد سلوکیان در استانهای باختری سرزمینشان درگیر جنگ با مصر بودند. در همین زمان در مرزهای شمال خاوری امپراتوری سلوکی نیز آشفتگی فرمانروا بود. با این همه ساتراپ های بخشهای خاوری ناچار بودند نیروهای خود را برای یاری به دولت مرکزی در جنگ با بطلمیوسیان روانه کنند. از دیگر سو میان مقدونیان و یونانیان نیز رشک و همچشمی فرمانروا بود و این عامل گاه سبب شورش ساتراپان میشد. این درگیریهای درونی کار را بر پارتیان نیمه بیابانگرد آسانتر میکرد. در این زمان اشک یکم به فرمانروایی پارتیان رسید و برای انجام اقداماتی ضد سلوکیان آمادهشد. در 245 پ.م. سلوکیان گرفتار جنگ داخلی شدند و در این زمان ساتراپ پارت به نام آندروگوراس از فرصت استفاده کرد و بر دولت مرکزی شورید. اندکی پس از آن در حدود 239 پ.م. نیز دیودوت ساتراپ بلخ بر سلوکیان شورید. با زمانی نزدیک به این رویدادها سلوکوس دوم به سال 238 پ.م. در آنقره از سلتیان شکست خورد. ارشک از این بخت پدیدآمده بهره برد و آندروگوراس را راند و بر پارت چیرهشد.
تندیس آنتیوخوس سوم در موزهٔ لوور
ارشک از قبیله آپارنی -یکی از سه قبیلهٔ داهه- بود که گویا پس از زمان اسکندر مقدونی و در پی درگیریهایی قبیلهای در جنوب روسیه به بخش خاوری دریای مازندران کوچیده بودند. ارشک در 247 پ.م. به پادشاهی رسید و پیروانش پس از او خود را به نام وی اشک خواندند و سال تاجگذاری وی را مبدأ گاهشماری خود گذاردند. نخستین سالهای فرمانروایی پارتیان به جنگ و چیرگی بر هیرکانیا گذشت. با مرگ ارشک برادرش تیرداد یکم با نام اشک دوم جانشین او شد. او پایتخت اشکانیان را در نزدیک ابیورد کنونی بنیاد نهاد. پس از آن وی با دولت یویانی باختر پیمان اتحاد بست. در 228 پ.م. سلوکوس دوم برای سرکوب اشکانیان لشکرکشید. تیرداد به ناچار تا استپ های آپاسکا در آسیای میانه پسنشست. در همین زمان انطاکیه دچار شورش شد پس سلوکوس به ناچار اشکانیان را رها کرد و به انطاکیه بازگشت.
در 217 پ.م. باز تیرداد بر هیرکانیا و کومس و کرانههای جنوب خاوری دریای مازندران دستیافت. سپس شهر سلوکی صددروازه را پایتخت خویش نهاد. در 221 پ.م. او مرد و پسرش اردوان یکم جای پدر را گرفت. تا نزدیک 209 پ.م. مرزهای اشکانیان تا همدان در ماد میرسید. در این زمان آنتیوخوس سوم که جانشین سلوکوس شدهبود در جنگی پردامنه همدان را پسگرفت و با شکست اشکانیان بر شهر صددروازه نیز دستیافت. سپس تپورستان و هیرکانیا را هم با جنگی سخت گرفت و سرانجام با اردوان پیمان یگانگی بست. آنتیوخوس همچنین با فرمانروای باختر اوتیدم نیز پیمان اتحاد بست. آنگاه به سوی هندوکش پیش راند و از تنگه خیبر گذشت و تا پنجاب پیشروی کرد و آنگاه از راه سیستان و کرمان به سلوکیه بازگشت. اقدامات آنتیوخوس مرزهای اشکانی را محدود کرد ولی دولت کوچک ایشان همچنان پایدار ماند.
پس از چندی اشکانیان گرفتار جنگ با باختر شدند و بخشهایی دیگر از سرزمین خود را از دست دادند. اردوان در نزدیک به 191پ.م. مرد و پسرش فری پاپت جای او را گرفت، او نیز پنجاه سال پادشاهی کرد و پس از او پسرش فرهاد یکم به پادشاهی رسید. در این زمان آنتیوخوس سوم به تازگی در ماگنزی از رومیان شکستخورده و ناتوان شدهبود. فرهاد بر آماردیان و دیگر سرزمینهای گرداگرد البرز تاخت و بر هیرکانیا چیره شد. او مرزهای اشکانیان را تا دربند خزر رساند و برخی از شکستخوردگان را به خوار در نزدیک دروازهٔ خزر کوچاند. اندکی پس از این زمان ارمنستان و ماد آتروپاتن بر فرمانبری از سلوکیان سرباززدند. پس از آنتیوخوس نیز جانشینانش رو به خوشگذرانی گذاردند و سرزمینشان گرفتار شورشهای بیشتری شد. در ایران نیز استانهای بسیاری شوریدند و حکومتی مستقل پدیدآوردند و فرهاد نیز از این بخت بهره برد و بر گسترهٔ مرزهایش افزود. پس از فرهاد برادرش مهرداد یکم به جانشینیش رسید.
با مرگ آنتیوخوس چهارم در 163پ.م. مهرداد در اندیشهٔ گسترش بیشتر سرزمینهای اشکانی افتاد. در این زمان دمتریوس فرمانروای باختر پنجاب را گشوده و بر افغانستان کنونی و هندوستان فرمان میراند. اندکی پس از آن باختر به دست اوکراتید افتاد و گرفتار جنگ درونی گشت. مهرداد از این رویداد بهره برد و در حدود 160پ.م. بر تپورستان و تراکسیان دست یازید. آنگاه با شتاب به سوی مغرب راند و بر ماد که زیر فرمان ساتراپ شوشی تیمارخوس بود چیره گشت. سپس باز به سوی خاور رفت و پس از دستیابی به آراخوزی تا مرزهای هندوستان پیشروی کرد. مرزهای پادشاهی مهرداد در غرب اکنون تا به میانرودان و بابل میرسید. در این زمان دیمتریوس دوم جوان به پادشاهی سلوکی رسیدهبود و او نیز درگیر با تروفون بود. مهرداد از این گرفتاری بهرهبرداری کرد و تا ژوئیه ۱۴۱ پ.م. تا سلوکیه پیشروی کرد و بر این شهر چیرهشد. این پیشروی تند و تیز دیمتریوس و دربار سلوکی را سخت سراسیمه ساخت. برپای فرضیاتی تاریخی میان دیمتریوس و هلی اکل یکم فرمانروای دولت یویانی باختر تبانی پیشآمد، چرا که در گرماگرم پیشرویهای مهرداد دولت باختر به مرزهای خاوری اشکانی دستدرازی کرد و مهرداد به ناچار سلوکیان را رها کرده و به سوی خاور شتافت. در این زمان دیمتریوس به یاری عناصر یونانی در غرب ایران به بابل تاخت؛ ولی مهرداد اندکی پس از آن دولت باختر را سرکوب کرده و باز به جنگ با دیمتریوس پرداخت. دیمتریوس به بند مهرداد افتاد. وی را با احترام به هیرکانیا بردند و مهرداد دخترش روذگونگ را به همسری وی درآورد. سپس به استواری فرمانرواییش بر میانرودان پرداخت. ضرابخانههای دیمتریوس در سلوکیه برای وی سکه زدند. مهرداد تا 140 یا 139پ.م. بر پارس و عیلام نیز چیره شدهبود.
در 138پ.م. مهرداد مرد و پسر جوانش فرهاد دوم جایش را گرفت و مادرش ملکه رینو با عنوان نایبالسلطنه و اماشر به گرداندن کشور پرداخت و حکومت کرد. در این زمان دیمتریوس دوم دو بار کوشید تا از هیرکانیا بگریزد و هر دو بار ناکام ماند. نخستین بار که او را باز به بند کشیدند فرهاد او را سرزنش نمود و بار دوم که دستگیر شد فرهاد برای خوارداشتش قاپهای زرینی را که بازیچهٔ کودکان بود بدو پیشکش کرد تا نشان دهد که کار بچگانهای را انجام دادهاست. در 130پ.م. فرهاد از دو سو گرفتار جنگ شد؛ آنتیوخوس هفتم که تروفون را سرکوب کرده و بر یهودیه چیره گشتهبود با سپاهی پرشکوه و افسانهای رو به سوی میانرودان نهاد و سه بار پی در پی سرداران اشکانی را شکست داد و تا ماد پیشروی کرد و شرطهای سنگینی برای آشتی با فرهاد گذارد. در زمستان آنتیوخوس در کنار همدان اردو زد، ولی سپاهیانش آنچنان با مردمان آن سامان به بدی برخورد کردند که مردمان بر سپاهیان شوریدند. در بهار فرهاد دیمتریوس را آزاد کرد، میان سلوکیان که شاه پیشنشان را از بند رهیده میدیدند چنددستگی پیشآمد و از دیگر سو مردم ماد نیز بر ایشان شوریدهبودند و لشکریان فرهاد نیز بر سلوکیان تاختند، پس آنتیوخوس شکست خورد و کشته شد. پیکر بیجانش را در تابوتی سیمین به سوریه فرستادند و پسرش سلوکوس نیز به همراه برادرزادهٔ آنتیوخوس به بند افتاده و به مشکوی (حرم) فرهاد فرستادهشدند. این واپسین کوشش سلوکیان برای بازگرداندن ایران به زیر فرمان خود بود.
در 128پ.م در پی شورش سربازان مزدور یونانی در سپاه اشکانی فرهاد کشته شد و عمویش اردوان دوم جانشینش شد. در این زمان ایران گرفتار پیشروی سکاها بود. اردوان نیز در 124پ.م در مرزهای خاوری پارت کشتهشد. در این زمان عربها بر بابل چیره شدند. مهرداد دوم پسر اردوان جانشین او شد. در آغاز بابل را بازپسگرفت. آنگاه بر ارمنستان چیرهشد. سپس هرات و پارت را بازپسگرفت و سیستان را به زیر فرمان خود درآورد و با پدیدآوردن آرامش بر قدرت خویش افزود. در 88پ.م. که درگیری در خاندان سلوکی رو به افزایش گذارد مهرداد در این درگیری مداخله کرد و دیمتریوس سوم پادشاه سلوکی را گروگان گرفت و دیمتریوس نیز تا پایان زندگیش در بند مهرداد بود. پس از مهرداد در روزگار فرهاد سوم بود که واپسین بازماندهها از پادشاهی سلوکی از هم گسست و رومیان جای ایشان را گرفتند.
پایان کار امپراتوری سلوکی
با بر سر کار آمدن آنتیوخوس سوم دولت سلوکی جانی دوباره یافت. وی یک رشته جنگها در بخشهای خاوری مرزهایش میان سالهای 209-204 پیش از میلاد انجام داد، و از سال ۲۰۰ پیش از میلاد پادشاهان سلوکی درگیر جنگ های دامنه دار سوری با بطلمیوسیان چیره بر مصر باستان شدند و مصر، یهودیه را به آنتیوخوس سوم واگذاشت. در این زمان دوباره نیروی سلوکیان به بالاترین اندازهٔ خود رسیده بود ولی این نقطهٔ اوج نقطهٔ سراشیب دودمان سلوکی -به ویژه پس از مرگ آنتیوخوس سوم- بود.
در 196پ.م. آنتیوخوس سوم از برای دست یازیدن به تراکیه از هلسپونت گذشت و توانست در 194 پیش از میلاد آن سرزمین را به مرزهای خود منضم کند. نفوذ سلوکیان بر اروپا برای جمهوری روم تحملناپذیر بود پس در 192پ.م. میان این دو ابرنیروی آن زمان جهان درگیری آغاز شد. با این که آنتیوخوس از پشتیبانی شهرهای یونانی و یاری جنگسالار کارتاژی هانیبال برخوردار بود ولی سرانجام شکست خورد و ناگزیر به پرداخت پولی هنگفت شد. همچنین سلوکیان چیرگیشان بر آسیای کوچک را نیز از دست دادند.
اندکی پس از آن کار بر سلوکیان تنگتر شد، از یکسو روم نیرومند به دشمنی با ایشان برخاسته بود؛ از سوی دیگر شورش مکابی پس از سال ۱۶۵ پیش از میلاد در یهودیه، که از پشتگرمی روم هم بهرهمند بود، کار را بر ایشان سختتر نمود. از سوی دیگر اشکانیان هم نیرو گرفتهبودند و تا بابل پیشروی کردند و بر شهر بابل و سلوکیه دست یازیدند (141پ.م.). به این رشته از ناکامیها جنگهای درونی سلوکی بر سر تاج و تخت و چند دستگی ایشان نیز افزوده شد. پس سرانجام فرماندهان رومی لوکولوس و پومپه در یکچهارم دوم سده یکم پیش از میلاد بر تاریخ سلوکی خط پایان کشیدند. واپسین شاه سلوکی در 64 پیش از میلاد از تخت به زیر کشیدهشد.
شیوهٔ کشورداری
سلوکیان قلمرو خود را به ۷۲ ساتراپی بخش کردند و بر هر ساتراپی یک ساتراپ گماردند. هر ساتراپی به چند اپارخیا و هر اپارخیا به چند هیپارخیا و هیپارخیا نیز به چند استاتما بخش میشد. مرکز هر ساتراپی استراتگ مینامیدند و گرداندن امور مالی ساتراپی نیز بر اکوتوم بود.
زمینهای قلمرو سلوکی به دو دستهٔ زمینهای شاهی و زمینهای شهری بخش میشد. بخشی از زمینهای شاهی در اختیار کشاورزان بود. اگرچه پادشاه سلوکی به ظاهر بر همه زمینهای شاهی نظارت داشت، ولی در واقع نظارت و دلبستگی این شاهان متمرکز بر زمینهای سوریه و میانرودان و شاهراههای میان پایتخت تا بلخ بود و بر دیگر سرزمینها یا نظارت چندانی نداشتند یا اصلاً نظارتی نداشتند. مالیات زمین به صورت نقدی یا جنس دریافت میشد. مالیاتهای دیگری هم به عنوانهای دیگری ستانده میشد؛ برای نمونه یکی هم عوارض ویژهٔ جنگ بود.
به مهاجران یونانی نیز که در واقع مهاجران نظامی بودند و کاتوئیکیا نام داشتند نیز زمین واگذار میشد و این زمین کلروس نامیده میشد و آنان در برابر آن میبایست خدمات جنگی انجام دهند. در بسیاری از شهرهای یونانینشین دژی جنگی بر شهر مسلط بود که پادگانی فرماندهی آن دژ را داشت. گرداگرد شهر را نیز دیوار و برج و بارو میکشیدند. شبکهای از این شهرهای یونانینشین از سیردریا تا خلیج فارس را به هم پیوسته و پاسدار قلمرو سلوکی بود. در زمان جنگ بخشی از سپاه سلوکی از این شهرها به دست میآمد. برای نمونه در جنگ آنتیوخوس یکم با مصر در آدار 274 پ.م. ساتراپهای نزدیک به میدان جنگ به ویژه بابل و میانرودان یگانهای نظامی این شهرها را احضار و به جبههها گسیل داشتند.
روی هم رفته سلوکیان شیوهٔ دیوانی هخامنشی را پیگرفتند. برپایی ساتراپیها به مانند روزگار هخامنشی بود. خراج را بر همان پایه پیشین میگرفتند. سامانههای وزنی را تغییر ندادند ولی در کنار آن از شیوه آتنی هم بهره بردند. چون هخامنشان راه تساهل دینی را پیش گرفتند.
سپاهیگری سلوکی
سلوکیان به جز سپاهیان مقدونی-یونانی – که بخشی از آن از شهرهای یونانینشین فراهم میآمد- از مردمان بومی نیز در جنگها بهره میبردند، برای نمونه در نبرد رافیا که میان سلوکیها و دودمان بطلمیوسی مصر باستان در 217 رخداد از ۶۸هزار سپاهی سلوکی ۱۲ هزار تن از مردمان لودیه ، پارس ، تراکیه ، کادوسیان ، کردوک ، داهی ، کوسیان ، عرب و کیلیکی ها بودند. از ایرانیان بیشتر در یگانهای کمانداران و فلاخن اندازان بهره میگرفتند.
گاه ایرانیان در سپاه سلوکی سر به شورش برمیداشتند، برای نمونه یک بار ۳ هزار جنگاور ایرانی دست به شورشی مسلحانه زدند ولی اندکی پس از آن همگی کشتهشدند. دلیل شورشهای گاهوبیگاه ایرانیان در سپاه سلوکی عبارت بود از کینه از اشغالگران، کمبود جیره و تبعیض میان ایرانیان و یونانیان، تحریکات بزرگان ایرانی برای گرفتن امتیازهای بیشتر از سلوکیان بود. همچنین این شورشها بازتابی از نفرت ایرانیان به سلوکیها نیز دانسته میشود.
نیروی رزمی اصلی سلوکی پیادهنظام سنگیناسلحهٔ فالانژ بود. فالانژها دستههای ۸ تا ۱۶ تنی بودند که در میدان نبرد به یکباره بر دشمن میتاختند. خاستگاه این شیوهٔ جنگی را اسپارت دانستهاند. در آینده به دلیل کاستیهای این شیوه-به ویژه بیپدافند بودن سوی راست جنگاوران (زیرا سپر در دست چپشان جا میگرفت)- این شیوه کنارگذاشته شد.
پس از پیادهنظام سوارهنظام سلوکی مهمترین بخش سپاه سلوکی شمرده میشد. در میان این رسته کاتافراکت ها که هم خود و هم اسبشان زرهپوش بودند از دیگران مهمتر بودند. همچنین سلوکیان از فیلها و ارابههای جنگی نیز بهره میبردند.
شمار جنگاوران ثابت سلوکی را میان ۱۶۰هزار تا ۲۰۰ هزار تن نوشتهاند. هزینههای جنگ را نیز سلوکیان با گرفتن باج و خراج و عوارض گوناگون، غنائم جنگی و نیز تاراج مردمان سر راه لشکرکشی خود به دست میآوردند. برای نمونه در جنگ آنتیوخوس سوم با اشک دوم در 209 پ.م. سپاه ۱۲۰هزار تنی سلوکی با پس نشستن اشکانیان شهر صددروازه (هکاتمپلیس در نزدیکی دامغان کنونی) را گشوده و گرگان (هیرکانیه) را تاراج کردند. پیش از این نیز سپاه سلوکی در سر راه خود ماد را تاراج کردند و زر و سیم فراوان نیایشگاه آنه را ربودند.
همچنین بخشی از این هزینهها را سلوکیان با تحمیل شرطهای ملی در برابر صلح به هماوردانشان به دست میآوردند. برای نمونه در 280 که آنتیوخوس یکم به باختر تاخت اوتودموس پادشاه دولت یویانی باختر پولی هنگفت و بخشی از آذوقه و علیق سپاهیان و چهارپایانشان را پرداخت نمود و همچنین چند زنجیر فیل بدیشان پیشکش نمود. همین آنیوخوس پس از لشکرکشی به هندوستان نیز آنگاه که کار به آشتی کشید آذوقهٔ فراوان و پیشکشهای گرانبها و ۱۵۰ زنجیر فیل از هندیان ستد.
پیامد فرمانروایی سلوکیان بر ایران
اسکندر و جانشینانش شهرهای یونانی بسیاری را در سرزمینهای اشغالی ساختند و یونانیان و مقدونیان را بدانجا کوچاندند و کوشیدند تا فرهنگ یونانی را در ایران و دیگر سرزمینها رواج دهند. یویانی گرایی به ویژه در میان اشراف ایرانی و به ویژه در سرزمینهای باختری قلمرو سلوکی گسترش یافت و از این همآمیزی فرهنگی تلفیقی پدید آمد که بر دینها و آیینهای دو طرف رویداد نیز اثر گذاشت. این یونانیگرایی تا زمان اشکانی هم دیده میشد.
مشیرالدوله پیرنیا میگوید: «… رفتار سلوکیها با ایرانیان مانند رفتار آقایان با اتباعشان بود. یا مثل رفتار مردمان غاصب به مردمان مغلوب…»
همو میافزاید که تغییری که در سامانهٔ کشورداری ایران پدید آمد یکی آغاز ملوک طوایفی بود و دیگری عبادت پادشاه.
سازههای بهجا مانده از دوران سلوکی
روزگار سلوکی در گوشه و کنار ایران یادگارهایی به جای ماندهاست که مهمترینشان از این دستند:
1-نیایشگاههای سلوکی در استخر، کنگاور، خورهه، نورآباد و تخت جمشید.
2-نقش برجستههای ئدینور، نهاوند، شوش و تل زهاک.
3-سکهها و سفالهای گوناگونی که از کاوش شوش به دست آمدهاست.
گاهشماری سلوکی
تاریخ سلوکی سامانهٔ سالشماری بود که امپراتوری سلوکی و برخی سرزمینهای همجوارش از آن بهره میبردند. مبدأ تاریخ سلوکی پائیز سال 312 پیش از میلاد بود که در آن زمان سلوکوس یکم به بابل درآمد و از آن پس امپراتوریش پاگرفت. در آینده اشکانیان نیز یک چنین گاهشماری را از روی نمونهٔ سلوکیش قالببرداری کردند.
فرمانروایان سلوکی
- سلوکوس یکم (312-280 یا 311-281 پیش از میلاد)
- آنتیوخوس یکم (280/281-261 پیش از میلاد)
- آنتیوخوس دوم (261-246)
- سلوکوس دوم (246-225/226)
- سلوکوس سوم (225/226 – 223)
- آنتیوخوس سوم (223-187)
- سلوکوس چهارم (187-175)
- آنتیوخوس چهارم (175-164)
- آنتیوخوس پنجم (164-162)
- دیمتریوس یکم (161/162-150)
- الکساندر بالاس (150-145/146)
- دیمتریوس دوم (۱۴۶/۱۴۵-138 و همچنین 129/128-126/125)
- آنتیوخوس ششم (۱۴۵/144-142)
- تروفون (۱۴۲-138/137)
- آنتیوخوس هفتم (۱۳۸/۱۳۷-128/129)
- الکساندر دوم (۱۲۹/۱۲۸-123/122)
- سلوکوس پنجم (125/126) همراه مادرش کلوپاترا تئا مشترکاً شاه بود و بدست مادر کشته شد
- آنتیوخوس هشتم (۱۲۵-96) همراه مادرش کلوپاترا تئا مشترکاً شاه بود و زمانی که ملکه سعی در کشتن فرزند را داشت در همان زهری که میخواست به پسرش بدهد کشته شد
- آنتیوخوس نهم (114/112-۹۶)
- سلوکوس ششم (۹۶-95)
- فیلیپ یکم (۹۵/92-83)
- آنتیوخوس دهم (۹۲ یا ۹۵–۹۲ یا ۸۳)
- دیمتریوس سوم (۹۵-88/87)
- آنتیوخوس یازدهم (89-84 یا ۹۵-92)
- آنتیوخوس دوازدهم (۸۷–۸۴ یا 94-83)
- آنتیوخوس سیزدهم (۶۸/۶۹-64)
- فیلیپ دوم (۶۵–۶۳)
منابع
- تاریخ اجتماعی ایران. مرتضی راوندی. تهران، ۱۳۵۴
- تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ا.آ. گرانتوسکی – م.آ. داندامایو، مترجم، کیخسرو کشاورزی، ناشر: مروارید ۱۳۵۸
- تاریخ ایران از عهد باستان تا قرن ۱۸، پیگولووسکایا، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۳.
- تاریخ ایران باستان: دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ. ترجمه روحی ارباب. انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۸۰
- مرتضی راوندی، تاریخ تحولات اجتماعی، جلد یکم، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۵۸
- اسدالله معروفی، تاریخ چهار هزار سالهٔ ارتش ایران از تمدن ایلام تا ۱۳۲۰ خورشیدی، جنگ ایران و عراق، جلد یکم، نشر ایمان، تهران، ۱۳۷۸، شابک 4-03-6820-964
- مالکوم کالج، اشکانیان، برگردان مسعود رجبنیا، انتشارات هیرمند، چاپ دوم ۱۳۸۳، شابک 2-12-5521-964
- Jona Lendering.”livius.org”
با ما همگام شوید
استاد تغییر باشید نه قربانی تقدیر
ما یک سـازمان غیـرانتفــاعی هستیم و وظیفـه خود میدانیم آنچـه مربوط به تاریخ است را با بهتـرین و موثق ترین منـابع موجود در این کارزار مطـالب بی ریشـه ، بـه صـورت صحیح نشـر دهیم
ماموریت ما اینست مردم را با میراث خود درگیر کنیم